مصباح الهدی "امام محمد باقر (ع)"

مدرسه شهید عباس عربی، شهرستان سیرجان، حجت آباد

مصباح الهدی "امام محمد باقر (ع)"

مدرسه شهید عباس عربی، شهرستان سیرجان، حجت آباد

۴ مطلب با موضوع «داستان‌ها» ثبت شده است

۰۸بهمن

یکی از اصحاب امام محمد باقر(ع) به نام «ابو‌صباح کنانی» به خانه امام محمد باقر(ع) آمد و کوبه در را کوبید، کنیز امام پشت در آمد و در را باز کرد. ابو‌صباح دست بر سینه کنیز نهاد و گفت:«به آقایت بگو ابو‌صباح کنانی اجازه ورود می‌خواهد.» امام محمد باقر(ع) که از دست نهادن ابو‌صباح بر سینه کنیزش اطلاع یافته بود، غیرتش به جوش آمد و به قدری ناراحت شد که همان لحظه فریاد زد:«ای بی مادر! وارد شو.»ابو‌صباح وارد خانه شد. امام را عصبانی و خشمگین دید، به عذر‌خواهی پرداخت. امام با تندی به او فرمود: تو خیال می کنی این دیوارها مانع ما از آگاهی به پنهانی هاست؟ چرا چنین کردی؟ بپرهیز از اینکه این کار ناپسند را تکرار نکنی.

الینا عرفانی
۱۱دی

سدیر یکی از شاگردان امام محمد باقر(ع)بود. 

او می‌گوید: «امام باقر(ع) به من فرمود: ای سدیر، آیا روزی یک برده آزاد میکنی؟ 

عرض کردم: نه 

امام باقر(ع) فرمود: در هر ماه چطور؟

عرض کردم: نه 

امام باقر(ع) فرمود: در هر سال چطور؟ 

عرض کردم: نه 

امام باقر(ع) گفت: سبحان الله، آیا دست یکی از شیعیان ما را می‌گیری و به خانه ببری و به او غذا دهی تا سیر شود؟ به خدا سوگند این کار بهتر از آزاد کردن برده ای است که از فرزندان حضرت اسماعیل باشد.

 

الینا عرفانی
۰۸دی

ابوبصیر گفته‌ است:«در کوفه برای زنی قرآن می‌خواندم. یک بار در موردی با او شوخی کردم، بعد از مدتی که به خدمت امام باقر(ع) رسیدم مرا مورد مذمت و سرزنش قرار داد و فرمود: کسی که در خلوت مرتکب گناه شود خداوند به او نظر لطف نمی‌کند. چه سخنی به آن زن گفتی؟

از روی شرم و حیا سر در گریبان افکندم و توبه کردم. 

امام باقر(ع) فرمود: شوخی با زن نامحرم را تکرار نکن.​

الینا عرفانی
۰۲دی

عده‌اى به محضر امام محمد‌باقر (ع) رسیدند و دیدند که یکى از فرزندان امام بیمار شده است و ایشان ناراحت و اندوهگین هستند.
با خود گفتند: اگر این کودک از دنیا برود مى ترسیم امام علیه السلام را آن گونه ببینیم که نمى‌خواهیم در آن حال باشد.
چیزى نگذشت که صداى شیون اهل خانه بلند شد و فرزند امام از دنیا رفت. آنگاه حضرت نزد آنها آمد در حالیکه چهره او شاد بود و ناراحتى ها قبل از سیماى او بر طرف شده بود.
آنها به امام محمد‌باقر (ع) عرض کردند: فدایت شویم، ما ترس آن داشتیم که با مرگ فرزند حالتى پیدا کنید که ما هم به خاطر اندوه شما غمگین شویم.
حضرت به آنها فرمودند: ما مى‌خواهیم کسى را که دوست داریم بسلامت باشد و ما راحت باشیم اما وقتى امر الهى فرا رسد تسلیم اراده خداوند هستیم.

الینا عرفانی