مصباح الهدی "امام محمد باقر (ع)"

مدرسه شهید عباس عربی، شهرستان سیرجان، حجت آباد

مصباح الهدی "امام محمد باقر (ع)"

مدرسه شهید عباس عربی، شهرستان سیرجان، حجت آباد

۹ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

۳۰بهمن

امام محمد باقر(ع) به پسرش امام صادق(ع) وصیت کرد و فرمود: «مرا در لباسى که روز جمعه با آن نماز مى‌‏خواندم، کفن کن، و عمامه‏‌ام را بر سرم بپیچ و قبرم را چهار گوش کن و به اندازه چهار انگشت از زمین، بلند گردان، هنگام دفن، بندهاى کفنم را باز کن.»


روایت شده: امام صادق(ع) فرمود: «پدرم در وصیت خود نوشت: او را در سه جامه کفن نمایم، یکى از آنها روپوشى بود که آن حضرت در روز جمعه با آن نماز مى‌‏خواند، و دیگرى جامه‏‌اى بود و سومى پیراهن بود».

من به پدرم عرض کردم: این مطلب را چرا مى‏‌نویسى؟ (نیاز به نوشتن نیست)، فرمود: از آن مى‌‏ترسم که مردم در مورد تکفین من با تو ستیز کنند، اگر آنها گفتند پدرت را با چهار یا پنج کفن، تکفین کن، سخن آنها را گوش نکن، عمامه‌‏ام را بر سرم بپیچ، و عمامه جزء کفن به شمار نمى‏‌آید، بلکه کفن آن است که بدن به آن پیچیده شود.

نیز روایت شده که امام صادق(ع) فرمود: پدرم به من فرمود: «اى جعفر! فلان مبلغ از اموال مرا وقف گریه کنندگان کن، تا ده سال در سرزمین منى، هنگام اعمال منى (در حج) براى من گریه کنند.»

همچنین نقل شده: امام محمد باقر(ع) هشت درهم براى مراسم عزادارى خود، وصیت کرد، و آن حضرت، این کار را از «سنت» مى‏‌دانست، زیرا پیامبر اکرم(ص) (در ماتم شهادت جعفر طیار) فرمود: «براى آل جعفر، غذا تهیه کنید، زیرا آنها به عزادارى اشتغال دارند.»

الینا عرفانی
۲۱بهمن

مردی از اهالی شام در مجالس امام محمد باقر(ع) حاضر می‌شد و می‌گفت:«من می‌دانم طاعت خدا و رسول خدا در دشمنی با شما اهل بیت است، ولی چون شما مرد فصیح و با ادب و خوش‌سخنی هستید، در مجالس‌تان شرکت می‌کنم.»
امام محمد باقر(ع) پاسخ او را با خوشرویی می‌داد و می‌فرمود:«هیچ چیزی بر خداوند پنهان نیست.»
چندی بعد مرد شامی مریض شد و مرضش شدت یافت. دوست خود را صدا کرد و به او وصیت کرد که وقتی از دنیا رفتم، برو محمد بن علی الباقر را خبر کن تا بر من نماز بگزارد.
نیمه های شب، مرد شامی از دنیا رفت. او را در پارچه‌ای پیچیدند. نیمه‌های شب، دوست او خدمت امام محمد باقر(ع) رسید و گفت:«آن مرد شامی از دنیا رفت. او از شما خواسته تا بر او نماز بخوانید.»
حضرت باقر(ع) فرمود:«برو تا من بیایم.»
سپس برخاست و وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و تا طلوع آفتاب در سجده بود. آن‌گاه به خانه‌ی آن مرد شامی رفت و نام او را صدا زد.
مرد در کفنش جواب امام محمد باقر(ع) را داد. امام محمد باقر(ع)او را نشاند و فرمود شربتی برای او بیاورند. سپس برخاست و رفت.
چند روز بعد مرد شامی کاملا بهبود یافت و خدمت امام محمد باقر(ع)رفت و عرض کرد:«مجلس را برای من خلوت بفرمایید.»
امام محمد باقر(ع)مجلس را خلوت کرد. مرد گفت:«شهادت می‌دهم که شما حجت خدا بر بندگانش هستید و دری که از آن باید به سوی خدا رفت شمایید. هر کس از غیر راه شما به سوی خدا برود زیانکار و گمراه خواهد بود.»
امام محمد باقر(ع) فرمود:«چرا عقیده‌ات عوض شده؟»
او گفت:«من در حال مرگ، با چشم خود دیدم و با گوش خود شنیدم که منادی ندا کرد: روح او را باز گردانید چرا که محمد باقر از ما خواسته است او را به دنیا بازگردانیم.»
امام محمد باقر(ع) فرمود:«مگر نمی دانی که گاهی خداوند، بنده ای را دوست دارد، ولی از عملش خشمگین است؟ و گاهی نیز از بنده‌ای خشمگین است ولی عملش را دوست دارد؟» (یعنی تو از همان ها هستی.)
از آن روز به بعد، مرد از اصحاب خوب امام محمد باقر(ع) شد.

الینا عرفانی
۱۷بهمن

1-حمّاد بن ابی سلیمان
ابو اسماعیل حمّاد بن ابی سلیمان از ایرانیان مقیم کوفه و پدرش فرمانروای اصفهان بود که در جریان فتح آن شهر در زمان خلیفه دوم به دست ابوموسی اشعری به همراه خانواده اسیر شد و سپس در حضور خلیفه دوم، اسلام آورد. حمّاد پس از کسب علوم مقدماتی پای درس صادقین(ع) نشست و به حدی در کسب دانش پیش رفت که دانشمندان اسلامی از وی به عنوان امام، مجتهد، فقیه، جواد و کریم یاد کرده‌اند و او را به کثرت حدیث توصیف کرده‌‌اند. 
اکثراً او را شیعه دانسته‌اند که در سال ۱۲۰ قمری به رحمت ایزدی پیوست.
2-داوود بن ابی‌هند سرخسی
داوود بن ابی عذافر قشیری سرخسی، اصالتاً خراسانی و اهل سرخس بود. زادگاه او مرو بود اما به دلیل اقامت در بصره به بصری نیز شهرت یافت. لقب قشیری هم به این دلیل است که پدر داوود، مولای زنی از قشیری‌ها بود. او را امامی‌مذهب و ثقه دانسته‌اند که در علم تفسیر در عصر خود شهره بوده است. نقل است داوود ۴۰ سال پنهان از دیگران روزه گرفت؛ بدین ترتیب که به هنگام خروج از خانه با تظاهر می‌کرد روزه ندارد، غذای خود را بر می‌داشت و به دنبال کسب روزی بیرون می‌رفت؛ ولی در بین راه آن را به فقرا می‌داد و شب هنگام به خانه بر می‌گشت و افطار می‌کرد.
وفات داوود در سال ۱۴۰ قمری در راه مکه اتفاق افتاد.
3-محمد بن اسحاق 
محمد بن اسحاق بن یسار بن خیار، اصالتی مسیحی داشت و اجداد او اهل عین‌التّمر (منطقه‌ای در ایران عصر ساسانی) بودند. پدربزرگ او در عصر خالد بن ولید اسیر شد، به مدینه رفت و مسلمان شد. محمد بن اسحاق دوران کودکی و نوجوانی را در مدینه گذراند، سپس در ۳۰ سالگی برای بهره‌گیری از اخبار سیره‌نویسان به مصر رفت و پس از پیروزی عباسیان بر امویان، به عراق سفر کرد و مدتی در کوفه و ری اقامت گزید. در زمان خلافت منصور، کتاب معروف خود «مغازی» را تألیف کرد که نخستین سیره نسبتاً جامع درباره پیامبر(صلی الله علیه وآله) به شمار می‌رود. او حافظه‌ای بسیار قوی داشت و احادیث زیادی را حفظ بود،به همین دلیل برخی او را «امیر المحدثین» خوانده‌اند. 
ابن اسحاق در سال ۱۵۱ قمری در بغداد درگذشت.

الینا عرفانی
۱۴بهمن
الینا عرفانی
۱۳بهمن

جابربن یزید می‌گوید من نیازمند شدم و مشکلات مالی داشتم خدمت امام محمد باقر(ع) رسیدم و نیازم را مطرح کردم. امام فرمودند: در نزد ما چیزی نیست. در آن هنگام کمیت اسدی(شاعر اهل بیت)  وارد شد و اجازه خواست تا در منزلت اهل بیت شعر بخواند، امام نیز اجازه دادند. وی قصیده خود را خواند و امام به خادم خود دستور داد، داخل اتاق شود و برای کمیت صله بیاورد. خادم یک کیسه درهم (۱۰۰۰۰ درهم) تقدیم کمیت می‏ کند. بار دیگر کمیت از امام اجازه می‏ خواهد تا قصیده دیگری را بخواند، امام اجازه می‏دهد، کیسه دوم درهم نصیب کمیت می‏ شود و کیسه سوم نیز به همین صورت برای بار سوم به کمیت می‌رسد. در این هنگام کمیت اظهار می‌دارد من برای درهم و دینار شعر نگفتم و درهم ها را نمی‌پذیرد. امام به خادم خویش دستور می‏دهد کیسه ها را به داخل اتاق برگرداند، وی کیسه ها را بر می‏گرداند. جابر در ادامه ماجرا می‏ گوید، من پیش خودم احساس دل‏تنگی می‌کردم که چگونه امام به من اظهار کرد درهمی نیست، در حالی که به کمیت سه نوبت درهم هدیه دادند! وقتی این احساس خود را اظهار کردم حضرت فرمود، جابر وارد اتاق شو. وقتی وارد آن اتاق شدم، چیزی نیافتم. به نزد حضرت باز‌گشتم. حضرت فرمود ما چیزی از تو پنهان نساختیم. آنگاه حضرت دست مرا گرفت به داخل اتاق برد، پای خویش را بر زمین زد، من دیدم چیزی همانند گردن شتر، طلا از زمین بیرون آمد! آنگاه به من فرمود: جابر نگاه کن، این حقایق را ببین، لیکن هیچ فردی جز افراد مطمئن از برادران خویش را از این حادثه با خبر مساز و بدان که خدا به آن چه ما اراده کنیم ما را توانمند ساخته است و بدان اختیار زمین به دست ماست.

الینا عرفانی
۰۹بهمن

1-منظور از غرفه بهشت است به بهشت میرسند بواسطه صبرى که بر‌فتنه‌هاى دنیا میکنند. 
2-پاداش خداوند به آنها در مقابل صبرشان بهشت و حریر است فرمود بواسطه صبرى که بر فقر و گرفتاری‌ هاى دنیا کردند. 
 3-کمال انسان ، تمام کمال در سه چیز است : فرا گرفتن علم دین و شکیبایی در پیش آمدها و ناگواری‌ها و اندازه نگه داشتن در زندگی. 

الینا عرفانی
۰۸بهمن

یکی از اصحاب امام محمد باقر(ع) به نام «ابو‌صباح کنانی» به خانه امام محمد باقر(ع) آمد و کوبه در را کوبید، کنیز امام پشت در آمد و در را باز کرد. ابو‌صباح دست بر سینه کنیز نهاد و گفت:«به آقایت بگو ابو‌صباح کنانی اجازه ورود می‌خواهد.» امام محمد باقر(ع) که از دست نهادن ابو‌صباح بر سینه کنیزش اطلاع یافته بود، غیرتش به جوش آمد و به قدری ناراحت شد که همان لحظه فریاد زد:«ای بی مادر! وارد شو.»ابو‌صباح وارد خانه شد. امام را عصبانی و خشمگین دید، به عذر‌خواهی پرداخت. امام با تندی به او فرمود: تو خیال می کنی این دیوارها مانع ما از آگاهی به پنهانی هاست؟ چرا چنین کردی؟ بپرهیز از اینکه این کار ناپسند را تکرار نکنی.

الینا عرفانی
۰۷بهمن

مفضل بن عمر می‏ گوید: میان مکه و مدینه در خدمت امام محمد باقر (ع) بودم. به قافله‌ای رسیدیم، در میان آن کاروان مردی بود که درازگوشش مرده بود و وسایلش بر زمین مانده بودند و گریه می‌کرد. چون نگاه آن فرد به امام محمد باقر(ع) افتاد ناله کرد و گفت: ای رسول خدا، نه بار برداری دارم و نه قوت رفتاری و می‏ ترسم که رفیقان بروند و من در میان این صحرا تنها بمانم.
امام محمد باقر(ع) دست به دعا برداشت، در همین موقع درازگوش آن مرد زنده شد. مرد بسیار خوشحال شد و از آن سرگردانی خلاص شد.

الینا عرفانی
۰۵بهمن

اگر مؤمنی چهار ویژگی در خود داشته باشد خداوند او را در بالاترین و شریف‌ترین جایگاه قرار خواهد داد: 1-کسی که یتیمی را پناه داده و بر او پدرانه نظر افکند 2-کسی که ضعیفی را مورد ترحم قرار دهد و در حد کفایت به او کمک کند 3-کسی که به والدین خود انفاق و با آنان مدارا کند 4-کسی که به ایشان نیکی کرده و از نگران ساختن آنها اجتناب نماید.

الینا عرفانی